قطعه ادبی/ تحویل سال


سلام.

سلام زیبا...!

تحویل سال است...!

باید شاد باشم!

می دانم!

اما هنوز پس از سال ها، دلم می گیرد!

نمی توانم فراموشت کنم.

هنوز یاد سالی می افتم که از نبودنت، لحظه ی تحویل سال بغضی سنگین گلویم را می فشرد!

آری! زیبا! هنوز در زندگی من نقش داری.

نقش تو در سریال زندگی من، همان عشق ابدی تمام قصه ها است!

هنوز پس از سال ها خاطراتت زیبا و پر رنگ است.

هنوز هم گل زیبایت را هر روز می بویم.

زیباترین جشن تولد زندگی من بود.

هنوز هم عاشقم!


سال نو مبارک.

شادی را برای شما پارسیان آرزومندم.

3750 زرتشتی.

"احسان.ر"

قطعه ادبی/ طنز/ با رفتن تو ...


با رفتن تو ...

میخواستم غمهایم را غرق کنم

 اما بی شرف ها

یاد گرفته اند شنا کنند

 تلاش بیهوده ای کردم.


برگرفته از: حرف های نسل من (فرشید)

شعر/ دیوان شمس/ این بار من یک بارگی در عاشقی پیچیده‌ام

این بار من یک بارگی در عاشقی پیچیده‌ام

 این بار من یک بارگی از عافیت ببریده‌ام

 

 دل را ز خود برکنده‌ام با چیز دیگر زنده‌ام

عقل و دل و اندیشه را از بیخ و بن سوزیده‌ام

 

 ای مردمان ای مردمان از من نیاید مردمی

 دیوانه هم نندیشد آن کاندر دل اندیشیده‌ام

 

دیوانه کوکب ریخته از شور من بگریخته

 من با اجل آمیخته در نیستی پریده‌ام

 

امروز عقل من ز من یک بارگی بیزار شد

 خواهد که ترساند مرا پنداشت من نادیده‌ام

 

من خود کجا ترسم از او شکلی بکردم بهر او

 من گیج کی باشم ولی قاصد چنین گیجیده‌ام

 

 از کاسه استارگان وز خون گردون فارغم

 بهر گدارویان بسی من کاسه‌ها لیسیده‌ام

 

من از برای مصلحت در حبس دنیا مانده‌ام

 حبس از کجا من از کجا مال که را دزدیده‌ام

 

 در حبس تن غرقم به خون وز اشک چشم هر حرون

 دامان خون آلود را در خاک می مالیده‌ام

 

مانند طفلی در شکم من پرورش دارم ز خون

 یک بار زاید آدمی من بارها زاییده‌ام

 

 چندانک خواهی درنگر در من که نشناسی مرا

 زیرا از آن کم دیده‌ای من صدصفت گردیده‌ام

 

 در دیده من اندرآ وز چشم من بنگر مرا

 زیرا برون از دیده‌ها منزلگهی بگزیده‌ام

 

 تو مست مست سرخوشی من مست بی‌سر سرخوشم

 تو عاشق خندان لبی من بی‌دهان خندیده‌ام

 

 من طرفه مرغم کز چمن با اشتهای خویشتن

 بی‌دام و بی‌گیرنده‌ای اندر قفص خیزیده‌ام

 

 زیرا قفص با دوستان خوشتر ز باغ و بوستان

 بهر رضای یوسفان در چاه آرامیده‌ام

 

 در زخم او زاری مکن دعوی بیماری مکن

 صد جان شیرین داده‌ام تا این بلا بخریده‌ام

 

 چون کرم پیله در بلا در اطلس و خز می روی

 بشنو ز کرم پیله هم کاندر قبا پوسیده‌ام

 

 پوسیده‌ای در گور تن رو پیش اسرافیل من

 کز بهر من در صور دم کز گور تن ریزیده‌ام

 

 نی نی چو باز ممتحن بردوز چشم از خویشتن

مانند طاووسی نکو من دیبه‌ها پوشیده‌ام

 

 پیش طبیبش سر بنه یعنی مرا تریاق ده

 زیرا در این دام نزه من زهرها نوشیده‌ام

 

 تو پیش حلوایی جان شیرین و شیرین جان شوی

 زیرا من از حلوای جان چون نیشکر بالیده‌ام

 

عین تو را حلوا کند به زانک صد حلوا دهد

 من لذت حلوای جان جز از لبش نشنیده‌ام

 

 خاموش کن کاندر سخن حلوا بیفتد از دهن

بی گفت مردم بو برد زان سان که من بوییده‌ام

 

 هر غوره‌ای نالان شده کای شمس تبریزی بیا

 کز خامی و بی‌لذتی در خویشتن چغزیده‌ام


مولوی

شعر/ شهر به شهر

شهر به شهر و کو به کو در طلبت شتافتم   خانه به خانه در به در جستمت و نیافتم
آه که تار و پود آن رفت به باد عاشقی   جامه تقویی که من در همه عمر بافتم
بر دل من زبس که جا تنگ شد از جدائیت   بی تو به دست خویشتن سینه‌ی خود شکافتم
از تف آتش غمم صدره اگر چه تافتی   آینه‌سان به هیچ سو رو ز تو برنتافتم
یک ره از او نشد مرا کار دل حزین روا   هاتف اگرچه عمرها در ره او شتافتم

هاتف اصفهانی

سخنان بزرگان/ پیش از پرداختن به حل مشکل...!

پیش از پرداختن به حل مشکل علت هایی را که ممکن است باعث ایجاد آن شده باشند مشخص کنید.

برایان تریسی

سخنان بزرگان/ کنفسیوس

به جای آنکه به تاریکی لعنت بفرستید، یک شمع روشن کنید.


کنفسیوس

شعر/ ترانه/ مي نويسم از تو


مي نويسم مي نويسم از تو

تا تن كاغذ من جا دارد

با تو از حادثه ها خواهم گفت

گريه اين گريه اگر بگذارد

گريه اين گريه اگر بگذارد

با تو از روز ازل خواهم گفت

فتح معراج ازل كافي نيست

با تو از اوج غزل خواهم گفت

مي نويسم همه ي هق هق تنهايي را

تا تو از هيچ به آرامش دريا برسي

تا تو در همهمه همراه سكوتم باشي

به حريم خلوت عشق تو تنها برسي

مي نويسم مي نويسم از تو

تا تن كاغذ من جا دارد

مي نويسم همه ي با تو نبودن ها را

تا تو از خواب مرا به با تو بودن ببري

تا تو تكيه گاه امن خستگي ها باشي

تا مرا باز به ديدار خود من ببري

 مي نويسم مي نويسم از تو

تا تن كاغذ من جا دارد


شهیار قنبری

بیوگرافی وی